در خیالم با منی ، اما تو یار دیگری
فصل سرد حال من ، اما بهار دیگری
از وفا دم میزدی ، دیروزهای زندگی
بی نگاهت مانده ام ، اما نگار دیگری
عقده هادرسینه دارم ، باکه گویم درددل
آشنای من تویی و ، غمگسار دیگری
گفته بودی در غروبی تنگ میبینم تو را
وعده کردی با من اما بر قرار دیگری
گریه های هر شبم بالشم را خیس کرد
سیل اشکم سوی تو ، اما تو زار دیگری
من تو راخواهم، تواو را ،اوخدا داند که را
هر یک از ما بیقراریم و دچار دیگری
تا چه خواهد شد سرانجام حدیث عاشقی
گل نشاندیم و پرید و شد ز بهر دیگری
*M*
:: بازدید از این مطلب : 73
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0